شناسهٔ خبر: 63830 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

سلاخی می‌گریست به قناری کوچکی/ نقدی بر فیلم «کشتارگاه» که به تازگی در شبکه نمایش خانگی منتشر شده

  

فرهنگ امروز/ آریو راقب‌کیانی

فیلم «کشتارگاه» به کارگردانی عباسی امینی از آن دسته فیلم‌هایی است که همان اندازه که تماشاگر را در سکانس ابتدایی میخکوب صندلی‌اش می‌کند، به همان اندازه در سکانس پایانی به حال خود رها می‌کند. فیلمی که در ابتدا به شکل هوشمندانه‌ای با یک تعلیق سینمایی بازیگر و مخاطب خود را در یک بی‌خبری محض قرار می‌دهد، هر قدر به انتهای قصه‌اش نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود حس معلق بودن را هم برای بازیگران و هم برای مخاطبانش به ارمغان می‌آورد. گذشت زمان باعث می‌شود که فیلمنامه‌نویسان به مرور زمان پیرنگ اصلی فیلم که پیگیری حادثه یخ زدن سه نفر در سردخانه کشتارگاه از طرف کاراکتر امیر (با بازی امیرحسین فتحی) صورت می‌گرفته را به دست فراموشی سپارند و خرده داستان دیگر را، تبدیل به پیرنگ اصلی فیلم کنند و هر قدر مولفان فیلم سعی در احیا و پررنگ کردن آن دارند، به دلیل آنکه ترتیب حوادث فیلم ریتم صحیح ندارد، آن نیز (خرید و فروش دلار) موضوعیت خود را از دست می‌دهد. می‌توان این‌گونه قلمداد کرد که فیلمنامه‌نویسان فقط به ایجاد ارتباط بین مقدمه فیلم (پرولوگ) و موخره (اپیلوگ) آن تمایل داشتند و هیچ گونه توجیهی برای دال و مدلول‌های بدنه منقطع فیلمنامه ندارند.

اگر بخواهیم انسان را در فیلم «کشتارگاه» در قالب شخصیت «امیر» تعریف کنیم، غیر از پاره‌ای صفات پارادوکسیکال نامتجانس به چیزی دیگر بر نمی‌خوریم. امیر هم می‌تواند معصوم باشد و زلال و هم ظالم باشد و درنده. گرگی باشد در لباس میش که بستگی به سکانس فیلم مدام در حال رخت عوض کردن است. نه دیپورت شدن او از فرانسه، تماشاگر را به نشانی خاصی از وجوه شخصیتی او می‌رساند، نه پرخاشگری او در برابر پدرش ره به جایی می‌برد و نه عاشقانه‌های او با اسرا (با بازی باران کوثری) نیز معلوم و مشخص است. او گاهی برای «متولی» با بازی مانی حقیقی گل می‌زند و گاهی هم به زور می‌خواهد گل به خودی بزند و گاهی هم اصلا نمی‌داند در زمین چه کسی در حال بازی کردن است. امیر می‌خواهد در همه میدان‌های خیر و شر قهرمان باشد ولی فیلمنامه سعی در خلق یک ضدقهرمان بلاتکلیف را با امیر داشته است. شاید تنها راه پذیرفتن شخصیت امیر با این اندازه تضادهای رفتاری، انگاشتن او به عنوان شخصیت‌های سایه «متولی» و عبد با بازی درخشان «حسن پورشیرازی» به صورت توامان است. به همین دلیل است که چارچوب اخلاقی برای این شخصیت و شناخت او به دلیل تکه‌های پراکنده و ناهمگون با اوج و فرودهای به نوسان افتاده قابل درک نیست. 
فیلم «کشتارگاه»  اینسرت‌های نشانه‌گذارانه را نمایان می‌کند. پای مصنوعی هاشم که از جسم بی‌جان او جامانده، نمونه‌ای است که از آن پس لنگ زدن‌های عبد و متولی معنا پیدا می‌کند یا حتی اینسرت‌هایی که از سلاخی گاوها و گوسفندان در کشتارگاه به تصویر کشیده می‌شود، قابلیت همسان‌سازی با محفل دلارفروشی و دلالیسم را دارد که انسان‌هایی را قربانی خود می‌کند. انسان‌هایی که در بازار رقابتی فروش دلار، دست به کشتار بی‌رحمانه یکدیگر می‌زنند و مشخص نیست که چگونه به وسیله آدم دل رحمی چون امیر تبدیل به لاشه‌های گاو می‌شوند. بنابراین موتور محرک ارجاعات فیلم، بیشتر با تصاویر پیش می‌رود و کاش آن به عهده شخصیت‌پردازی غلط امیر گذاشته نمی‌شد. تاکید بیش از اندازه بر شخصیت امیر باعث شد فیلم در سفر ناکجاآبادش، از طویله حیوانی تا کشتارگاه انسانی، به دست خودش سلاخی شده به سردخانه برود و گوشت یخ‌زده برزیلی‌ای محسوب شود که حتی قابل هضم  نیز نباشد!
مشخص نیست که چرا فیلم سوسپانس تعیین‌کننده‌اش را به شکل نابالغی و در حد پلانی به دست کاراکتر متولی می‌چیند و دیگر کسی حتی سراغی از آن را نمی‌گیرد و اصلا معلوم نمی‌شود که چرا آن را مطرح کرد که به راحتی حذف شود؛ دوربین‌های مداربسته کشتارگاه! از طرفی چیدمان تصنعی توالی زمانی موقعیت‌ها باعث شد که مواجهه برادر هاشم با امیر و آشنایییت او با وی بی‌دلیل جلوه کند و از طرفی دیگر نیز، چگونگی کشف جسدها نه در متن مشخص است و نه در اثر و نه حتی در بازی بازیگران! فیلم تنها می‌خواهد هر چه سریع‌تر خود را به پلان درب ماشین حمل گوشت و تصویر زنی انتقامگر برساند و به انواع و اقسام افکت‌های شتابزده دراماتیک دست می‌زند که امیر، پادوی وفادار آقای متولی او را بی‌علت تحویل خانواده مقتول بدهد. می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که تعمدی در ناشناس گذاشتن سابجکت و آبجکت‌های فیلم برای مخاطب بوده است؛ گوسفند کیست؟ گاو کیست؟ طویله کجاست؟ گاوداری کجاست؟ دلار کیست؟ عراق کجاست؟ آبستن کیست؟ و امیر، ناطوردشت کی و کجاست؟ 

روزنامه اعتماد

نظر شما